ندایی از قافله دلم به گوش می-رسد که
هان ای دل!
اگر می-خواهی با حسین بمانی باید بروی...
و من تردیدی برای رفتن ندارم
اما این روزها بیشتر از همیشه پای ارادتم لنگ است
زمین-گیر دنیا شده-ام
ضجه-های ناتوانی-ام، گوش جانم را کر کرده است
تنها نیازمند دست یاریت هستم
که بیایی
و مرا سلیمان-گونه از پلیدی-های نفسانیتم بیرون بکشی
بیشتر از همه ثانیه-های عمرم به تو مجتاجم
یا صاحب-الزمان