واحه

تویی امید من چون واحه ای در برهوت..

۷ مطلب با موضوع «دارالادب» ثبت شده است

فرمود*:

فعِنَد الصَّبَاحِ

یحْمَدُ الْقَومُ السُّرَی

یعنی

در شب تار به ره رو که بیاسایی صبح**


 *شعری منسوب به حضرت علی علیه السلام

**صائب تبریزی

 

|فاء عـیـن|

برای وصف توهمین بس است 

که مادر فاطمه شدن سخت است...

|فاء عـیـن|

ابوتراب را گفتند:

یا علی! ما فعلتَ حتی تصیرُ علیاً؟

چه کردی تا علی شدی؟

حضرت فرمود: 

انی کنتُ بوّاباً لقلبی..

نگهبان دلم بودم!


پ ن:  دل حریم خداست، پس نگهبان دلت باش!


 

|فاء عـیـن|

هر روز 

خورشید 

در میان ندبه گنجشکها 

طلوع می کند

به راستی که باید

ندبه را از آنها آموخت..

|فاء عـیـن|

‌دنیا ،

مُشتش را باز کرد ...

آنها گُل بودند و ما پوچ

خدا آنها را برد،

و زمان ما را ....


*این تصویر رو خیلی دوست دارم، حاج حسین اسکندرلو سمت چپ و حاج عباس کریمی در سمت راست. 

|فاء عـیـن|

عملیات خیبر بود

قرار بود گردان حاج حسین برای پشتیبانی رزمنده ها به خط بزنند..از آسمان نقل و نبات می بارید، دو ستون پشت سر هم حرکت می کردند، حاجی هم بین دو ستون همراه بچه ها پیش می رفت، یک دفعه ستون از حرکت ایستاد، حاجی با سرعت در طول ستون حرکت می کرد تا ببینه ستون کجا زمین گیر شده

سر سه راهی شهادت

رزمنده ای سر یک جوان بسیجی رو به سینه چسبانده و نشسته بود، حاجی خم شد و گفت: "اخوی چرا نشستی؟" رزمنده گفت: "باید جنازه این جوان را به عقب برگردانم." حاجی دو زانو نشست و گفت: "راه بسته است اخوی، باید حرکت کنیم وگرنه بچه ها رو قیچی می کنند اون موقع هزار تا از این جوونها پر پر می شن.." مرد یک نگاهی به حاجی کرد، توی گوش جوان زمزمه ای کرد جنازه را بر روی زمین گذاشت

و اولین نفر پا روی جنازه "پسر"ش گذاشت.. 

و ستون باز شد...


این خاک علی اکبر زیاد دارد...

*عید مبارک

 

|فاء عـیـن|

چه شباهتی است


دست بسته[1]..


فدک[2]..


مباهله[3]..


شباهت تو به علی و فاطمه..


]1]می گویند: در سال 189ق، هارون برای اینکه از امام کاظم علیه السلام برای فرزندانش بیعت بگیرد، قصد حج کرد. او ابتدا به مدینه رفت و به وزیرش «فضل بن ربیع» دستور داد که حضرت را نزد او حاضر کنند. امام کاظم علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز بود که در اثنای آن، حضرت را گرفته و از مسجد بیرون بردند. امام علیه السلام را در همان حال نزد هارون حاضر کردند و هارون بعد از ناسزای بسیار، دستور داد دست های آن حضرت را بسته و مخفیانه به سوی «عیسی بن جعفر» که امیر بصره بود، بفرستند.


[2]می گویند: روزی هارون به امام کاظم علیه السلام اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به آن حضرت برگرداند. امام علیه السلام فرمود: در صورتی حاضرم فدک را بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس دهی. هارون پرسید: مرزهای فدک تا کجاست؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم، هرگز پس نخواهی داد. هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. امام حدود فدک را چنین تعیین فرمودند: حد اولش، سرزمین عدن، حد دومش، سمرقند و حد سومش، آفریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و دریای خزر است. هارون با شنیدن هر یک از این حدود، به شدت ناراحت شد و نتوانست خود را کنترل کند. لذا با خشم و ناراحتی گفت: به این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند. امام علیه السلام با این کلمات، آرمان بزرگ خویش را که تشکیل حکومت ناب اسلامی در سراسر جهان است، بیان کرد.


[3]می گویند: هارون را اصرار بر این مسئله بود که بنی عباس از نظر وراثت به مقام خلیفگی پیامبر سزاوارترند؛ زیرا عباس جدّ اصلی اینان عموی پیامبر بود. غافل از آن که مسئله امامت عهدی الهی است، نه منصبی مالی و ارثی. امام موسی کاظم علیه السلام نیز در مقام استدلال و اثبات حقانیت خود به آیه مباهله استناد می کرد که در آن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام و خاندان او، فاطمه علیهاالسلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، را نفس و جان خود معرفی کرد.

|فاء عـیـن|