واحه

تویی امید من چون واحه ای در برهوت..

۷ مطلب با موضوع «دارالفؤاد» ثبت شده است

وقتی 5 ساله بودم روزی در بازار در لجبازی با مادرم از اینکه خسته شده ام و دیگر نای راه رفتن ندارم دستش را رها کردم و در گوشه-ای نشستم، در چشم بر هم زدنی گم شدم، هر چه چشم می-چرخاندم فایده-ای نداشت، دست به هر چادری می-زدم، مادرم نبود، با همه نگرانی که به سراغم آمده بود و از مجرای چشم سرازیر می-شد اما دلم قرص بود که مادرم به دنبالم می-گردد و حتما مرا پیدا می-کند، اشتباه نمی-کردم چون طولی نکشید که خودم را در آغوش گرم مادرم دیدم و غرق در بوسه؛

حالا این روزها حسی شبیه سرگردانی آن روز دارم؛ گمشده-ام؟ آری گویا از خودم گمشده-ام در لجبازی با روزگار، دست خودم را رها کردم و نشستم، با همه قهر کردم و از همه بریدم حتی خودم؛ این بار دلم قرص نیست چون کسی متوجه فقدانم نیست، هر روز از دلهره، هذیان می-گویم، به خودم میپیچم، کابوس میبینم، حسی شبیه قوم موسی در وادی تیه دارم، همینقدر سرگردان، همینقدر آشفته؛

دیروز بلند بلند هذیان می-گفتم و او متعجب و صبورانه گوش می-داد، نمی-دام چه گفتم اما می-دانم هذیانی بیش نبود.

أینَ صاحِبَنا

|فاء عـیـن|

دوباره آلودگی دلم

دوباره وارونگی نفسم

و داستان تکراری انسان بودن

چه می‌کشیم از انسان بودنمان...


 اگر تو نبودی، چه می‌کردیم با بودنمان(؟)

اسئلک الامان(!)

|فاء عـیـن|

می‌گفت: یاد بگیر قلیل لیک عمل کن کثیر

و ما چه وارونه‌ایم(!)


 هرچه که میکشیم از علم بی عمل است(!)

|فاء عـیـن|

اینجا دلهامان

به وسعت 7.3  در مقیاس احساس لرزید

و هنوز پس-لرزه-هایش

اشکهامان را جاری می-سازد.


 کاش کاره-ای بودم تا التیام میبخشیدم دردهایتان را.

|فاء عـیـن|

گاهی احساس می‌کنم

آنقدر با هوای ادعاهایم باد شده‌ام

که با تیزی هر بلا

خطر انفجار مهیبی برایم متصور است..

متی نصرالله...

|فاء عـیـن|

بزرگی دلهره-هایم 

به اندازه بزرگی فاصله من تا توست...


خدا نوشت: هوای دلم را داشته باش که دوری از تو بی-چاره-اش کرده...

دل نوشت: فالیکَ افِرُّ

 

|فاء عـیـن|

ندایی از قافله دلم به گوش می-رسد که

هان ای دل!

اگر می-خواهی با حسین بمانی باید بروی...

و من تردیدی برای رفتن ندارم

اما این روزها بیشتر از همیشه پای ارادتم لنگ است

زمین-گیر دنیا شده-ام

ضجه-های ناتوانی-ام، گوش جانم را کر کرده است

تنها نیازمند دست یاریت هستم

که بیایی

و مرا سلیمان-گونه از پلیدی-های نفسانیتم بیرون بکشی

بیشتر از همه ثانیه-های عمرم به تو مجتاجم

یا صاحب-الزمان

|فاء عـیـن|